دل نوشته های یک دیوانه
روی قبرم بنویسید کسی بود که رفت //// لحظه ای از غم ایام نیاسود که رفت بنویسید از آغوش خدا آمده بود //// هیچ کس هیچ نفهمید چرا آمده بود بنویسید نفهمید کسی دردش را //// هیچ کس درک نمی کرد رخ زردش را بنویسید که یک عمر کسی را کم داشت //// در نگاهش اثر از حادثه ای مبهم داشت بنویسید هوای دل او ابری بود //// بنویسید که اسطورهء بی صبری بود بنویسید پرش لحظهء پرواز شکست //// بنویسید دلش را به دل پیچک بست روی قبرم بنویسید دلی عاشق داشت //// دور تا دور دلش یاس و اقاقی می کاشت رج به رج فرش دلش را گره با خون می زد //// شهرتش طعنه به رسوایی مجنون می زد بنویسید که با عدل جهان مسأله داشت //// بنویسید که از عالم وآدم گله داشت شعر جانسوزی اگر گفت همه از دل بود //// بنویسید که او پای دلش در گل بود بنویسید که پروانه صفت سوخت پرش //// بنویسید غمی بود به چشمان ترش بنویسید که همواره غمی پنهان داشت //// بنویسید به تقدیر و قضا ایمان داشت بنویسید جوان رفت کهنسال نبود //// بنویسید اگر حرف نزد لال نبود
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |